زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

جمعه مهمون داریم

جمعه این هفته قراره محمد و لعیا را بقول معروف پاگشا کنیم.


امیدوارم مهمونی خوبی در پیش داشته باشیم



عضو نوپا ها شدیم

از هفته پیش کارگاه کلاس نوپا آغاز شد و خدا را شکر تونستیم در آن شرکت کنیم و امروز هم ساعت 5 قراره برای جلسه دوم این کارگاه بریم.

هفته پیش که بیشتر جلسه معارفه بود و اینکه همه ما خانواده های نوپا متوجه بشیم که هیچ آموزشی برای این نقشهای جدید زندگی مشترک ندیده ایم.


هفته پیش شهاب مرادی (شاید بهتر باشه از این به بعد جای نام، کلمه استاد را بکار ببرم!) از مشکلاتمان پرسید که ما با هم چه مشکلی در زندگی مشترکمان داریم و خانواده ها مشکلات متعددی را مطرح کردند.


بیشترین مشکل ظاهرا بین همسران اینکه یاد نگرفته اند چگونه با هم صحبت کنند!


اصلا ما چرا بلد نیستیم خوب صحبت کنیم و خوب منظورمان را به طرف مقابل بیان کنیم.


کلا ما صحبت کردن بلدیم؟

فکر می کنم اکثر آدما فقط بلدن حرف بزنن ولی بلد نیستن صحبت کنن و در واقع ارتباط درستی با دیگران مخصوصا در خانواده داشته باشن. و این مسئله مهمیه که هر کس از ما در خانه و جامعه باهاش مشکل داریم.


کمی فکر کنیم می بینیم که ما نه بلدیم با پدر و مادرمون خوب صحبت کنیم نه بلدیم با دوستانمان خوب صحبت کنیم و نه در جامعه با افراد مختلفی که با آنها در ارتباط هستیم خوب صحبت کنیم!


ولی مشکل بیشتر در خانه های ما خودشو نشون میده چون ما بیشترین ارتباط را با همسر خود در خانه داریم . با دیگران موردی در ارتباط هستیم ولی با همسر خود مرتبط در موضوعات مختلف حرف می زنیم و اکثرا کمتر می توانیم مفهوم حرف را انتقال دهیم...


مشکل دیگری که برخی مطرح کردن مربوط با ارتباط خانواده همسر مشکلات مالی و عدم شناخت از خلق و خوی و ... بود



استاد به ما گفت ببینیم که هدفتان از زندگی مشترک چیست و در زندگیتان دنبال چه میگردید؟

و من چند روزی است که دارم به این موضوع فکر می کنم! که اصلا من چه هدفی از ازدواج کردن داشتم و چقدر به اهدافم رسیدم؟؟

فروردین 91

سال جدید هم اومد و فروردینش داره تموم میشه. بهمین سادگی!


روزهای اول سال را با مسافرت شروع کردیم تا از شور و نشاط سفر انرژی بگیریم و بتونیم سال جدید را عالیتر از قبل شروع کنیم برای همین تصمیم گرفتیم به اصفهان برویم.

ولی اونجوری که میخواستیم نشد و حالا که فکر می کنم خیلی ساعتهاش با اینکه کنار هم بودیم و حرف میزدیم در سکوت گذشت.


بقیه تعطیلات اول سال هم به دوستان قدیمیت سر زدیم و من دوستان جدیدی پیدا کردم.


تصمیمات خوبی برای فعالیت در سال جدید گرفتیم:

اول از همه زبان را شروع کنیم و استارد اولیه اش زده شده. امیدوارم تا 3 ماه دیگه حسابی راه افتاده باشیم

دیگه اینکه من تصمیم گرفتم تدوین فیلم را یاد بگیرم تا بتونم با گروه مینا دوستم همکاری کنم.

کارهای دیگه ای هم هست که دوست دارم امسال انجام بدم. تا ببینیم اونی که اون بالاست چی برامون تو سال جدید رقم زده:

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال. حول حالنا الی احسن الحال



انشالله که سال جدید سال پر برکتی برای همه باشه


دلم میخواد تو فصل بهار برم تو دل طبیعت، هر چند انگار طبیعت این روزها ما را جزء خودش نمی دونم ، شاید هم حق داره چون اون هر سال با بهار نو میشه و ما کهنه





روزهای دمغی!

بعضی روزها از صبح که پا میشی حوصله نداری

با بی حوصلگی میری و لیست کارهایی که باید امروز انجام بدی را نگاه می کنی تا شاید یکیش تو را سرحال کنه


اما امروز

از صبح همه کارها غیر از ناهار درست کردن بی نتیجه بود

میخواستم برم مانتو را از خیاط بگیرم گفت آماده نیست

با فروشگاه سحر تماس گرفتم (قرار بود از ترکیه یه لباس بیاره) اونی که من میخواستم را نداشتن!

و ...


امیدوارم بقیه اش خوب باشه

یعنی صدقه می تونه مشکل گشا باشه؟!

بدون شرح

توی این مدت بارها اومدم مطلب بزنم ولی به خوندن مطالب قبلی اکتفا کردم و رفتم


واقعا ایا حرفی برای گفتن ندارم؟؟

نمی دونم!

اگه حرف برای گفتن نداشتم که به وبلاگ سر نمی زدم؟

البته شاید می خواستم فقط به روزش کنم و برای همین هم نمی دونستم چه مطلبی بزنم!


شاید میخواستم از وقایع روزانه بگم که تو این مدت چه کردیم و کجا ها رفتیم یا از کنکوری که بخاطرش کم تلاش کردم

یا از روزها و شبهایی که تنها بودم و تو برای کار به شهرستان رفته بودی


ولی مطمئنا میخواستم از شادیهام بنویسم!

مثلا از نی نی ناز و خوشگل نوید اینها...

سالگردهایی که گذشت ...


و لحظه های شاد و خوبی که کنار تو میگذرونم مهدی عزیزم