زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

شمارش معکوس به حرکت در آمد

سلام مهدی عزیزم

از امروز ۶۵ روز مونده که بریم با هم زندگی مشترکمون را شروع کنیم.


دوباره اون شور و نشاط اول داره خدا را شکر بر می گرده، و انشالله بعد از این روزهای عزا دوباره کارهای باقی مونده را انجام میدیم که به ذیق وقت بر نخوریم!


یه چیز دیگه!

دوست دارم تو را همیشه سالم و سرحال ببینم، و واقعا طاقت خدای نکرده بیماریت را ندارم، پس بیشتر از قبل مراقب خودت باش عزیزم

۱۱

یازده ماه گذشت از یک عهد ...

از یک پیوند ...



این ماه به احترام محرم نشد کیک بگیریم و در کنار خانواده هامون جشن بگیریم ولی دوست نداشتم فراموشمون بشه و هیچ جا مطرح نشه که یازده ماهه که ما با هم عهد بستیم همدیگه را خوشبخت کنیم و تا آخرین لحظه عمرمون کنار هم باشیم!

سلام بر شهید عشق!

سلام  بر همسر مهربانم !


امروز آمدم تا این ایام را به تو که عاشق ارباب بی کفنم حسین (ع) هستی تسلیت بگویم و با هم در سوگ خون خدا همنوا شویم !







ماه محرم آمد و یاد شهید کربلا دوباره بر دل خوابم ٬ آهنگ بیداری نواخت !






به یاد جمله های زیبای شهید بزرگوار آوینی می افتم که می فرمود :


یاران ؛پای در راه نهیم که این راه رفتنی است ونه گفتنی...


....هیچ شنیده ­ای که مرغی اسیر،قفس را هم بر دارد وباخود ببرد؟




 اصلا بگذار امروز با زبان این شهید عزیز و این سید بزرگوار سید مرتضی آوینی  با اربابم آقا امام حسین (ع) هم کلام شویم ، همو که ارباب را خوب شناخت و آنچنان عاشقانه و سریع به او پیوست که ما همچنان در غم فراق او متحیر و داغداریم ! خوشا به سعادتش !



شهید آوینی :

خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می‌نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. کرم لجن‌زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن می‌پرورد، چیست؟


زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن‌زار بیرون کشند، می‌میرد.

امت محمد را آن روز جز حسین ملجأ و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند، چه شکر نعمت بگزارند و چه نگزارند، واقعه‌ی عاشورا دروازه‌ای از نور است که آنان را از ظلم‌آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می‌شود...


اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می‌شد و دیگر در آفاق جاودانه‌ی شب‌ نشانی از نور باقی نمی‌ماند... حسین چشمه‌ی خورشید است.


....قافله‌ی عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده‌اند: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ... این سخنی است که پشت شیطان را می‌لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می‌سازد.

... و تو، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده‌ای و اکنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه‌ی بشریت، پای به سیاره‌ی زمین نهاده‌ای، نومید مشو، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه‌ی خون توست و انتظار می‌کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده‌ات بگشایی و از خود و دلبستگی‌هایش هجرت کنی و به کهف حصین لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله‌ی سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی...



یاران! شتاب کنید، قافله در راه است. می‌گویند که گناهکاران را نمی‌پذیرند؟


آری، گناهکاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می‌پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است، که او سرسلسله‌ی خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه‌ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت‌زده و رهاشده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگی وا می‌ماند.




ما گناهکاریم و رو سیاه درگاه حسین (ع) ! اصلا چه کسی در عالم جرات دارد که بگوید در درگاه ارباب شهید کربلا کاری انجام داده که لیاقت قدردانی دارد ،جز شهدا که یاران  ملحق شده و آخرالزمانی سیدالشهدا هستند و عاشقان دل سوخته که در راه عشق سر باختند  !



چه زیبا فرموده است سید بزرگوار آوینی :


زندگی به خون وابسته است و  پیکر تاریخ  بی خون خدا مرده ای بیش نیست و سر مبارک امام شهید بر فراز نی رمزی است میان خدا و  عشاق ؛ یعنی که این است بهای دیندار !



همه عالم مدیون خون شهید بی کفن نینوا هستند ! صحنه کربلا تنها صحنه جانبازی و سر باختن  نیست ، بلکه شور و مستی عشق است که به تمام عاشقان راستین عرصه های خلقت بگوید اگر شما از بهر عشق جان باختید  ،من تمام هستی و تمام آنچه که مایملک و تعلقات و علایقم بود را با این  اصل که تمام قدرتهای کاینات به طور کامل و اخص در اختیارم بود و تمامی عالم ماورا و قدرت تصرفات مادی و معنوی در انتظار بودند تا من دستور دهم  و اراده نمایم تا مجنون وار خود را برایم  فدا نمایند و تجلی کن فیکون الهی را برای محقق سازند ، در بارگاه عشق آمدم و همه وهمه را فدای توحید و معشوق محبوبم  حضرت باریتعالی نمودم تا بدانید طلایه دار عشق الهی حسین است و بس !





بقول شهید آوینی که  در  وصف این می فرماید :


جاذبه خاک به ماندن می­خواند وآن عهدباطنی به رفتن،عقل به ماندن می­خواند و عشق به رفتن...واین هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان در آوارگی وحیرت  میان عقل و عشق معنا شود.


من گناهکار و روسیاه هنوز در وادی خاک اسیرم و متحیر در آواز و زمزمه های عقل و اگر سر شیدایی داشته باشم باید ببینم که آیا آماده ام برای رفتن با عشق  و کندن از تعلق خاک یا نه ؟ خدایا  بحق حسین (ع) و بخون شهیدان ، تو در آن هنگامه تصمیم و اختیار بداد ما برس !


شهید آوینی :


هم الان اگر ملکوت­ الموت سررسد وتو را به عالم باقی فراخواند،هرچند با شهادت،آماده ­ای؟


....ای دل تو چه می کنی ؟ می مانی یا می روی ؟... داد از آن اختیار که تو را از حسین (ع) جدا کند !


 


بار پروردگارا به حق شهید کربلا و به خون پاک و مقدسش توبه ما گناهکاران را بپذیر و به خون شهدای کربلا و شهدای بزرگوار کشورمان که راه حسین (ع) را ادامه دادند و عاشقانه به او پیوستند ما را در زمره شهدا بپذیر و ما را از این خواسته محروم مفرمای ! خدایا  من نمی دانم  که آیا کربلا و خاک کربلایی آن انتظار مرا هم می کشد تا با خون من خویشتن خویش را سیراب کند ؟ یا ارحم الراحمین  اگر لایق نیستم مرا لایق گردان که جز تو کسی نمی تواند مرا به خواسته دیرینه ام برساند ! خدایا آیا می شود .....؟

امیدوارم روزی برسد که برای ما و همه عاشقان شهادت این جمله شهید عزیزتر از جانم آوینی رحمه الله علیه محقق شود :


هر شهیدی کربلایی  دارد ، خاک آن کربلا  تشنه ی خون اوست و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید   بدان کربلا رسد و آنگاه ... خون شهید جاذبه ی خاک  را خواهد شکست  و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن ، به سفری خواهد برد که برای   پیمودن آن راهی به جز شهادت وجود  ندارد .






سلام بر حسین (علیه السلام)

سـلام من بــه مـحـرم  بـه کـربـلا و جـلالــش


به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش

 

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب


بـه بــی نـهــایــت داغ  دل شـکــستــه زیـنـب

 

سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل


بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

 

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر


بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر




یه محرم دیگه هم از راه رسید...

خیلی دلم گرفته یا ابافاضل

قرار نبود این همه سال منتظر بمونم که یه بار دیگه بتونم بیام بین الحرمین را ببینم!

میگن دعوت نامه ها به دست تو امضا میشه ...

من همچنان منتظرم.


تو ، شریک زندگی من

تشکر می کنم ازت بابت اینکه منو تو تمامی لحظات زندگیت شریک میدونی


مهدی جون ، چند شب پیش که بهم زنگ زدی و در مورد فعالیتهای جدیدی که میخوای شروع کنی باهام مشورت کردی خیلی خوشحالم کردی.

هر چند شاید خودت تصمیم از اول گرفته بودی ولی همین که به من زنگ زدی و نظر منم خواستی، اون شب واقعا از این رابطه خوبی که بینمون هست احساس رضایت کردم.




و یه تشکر دیگه هم بابت اینکه با من خیلی جاها همراه میشی. مثلا در جمع باشگاه فیلم ، تجربه ای که قبلا نداشتی و می تونستی از اول تمایل نشون ندی، هر چند حالا خودت بیشتر از من  برای حضور در برنامه هاش استقبال می کنی!


ازت ممنونم که همیشه همراه من هستی