زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

زورق دوست دارم

اصلا فکرشو نمی کردم که از اسفند سال پیش تا حالا وبلاگ را به روز نکرده باشیم.

تقریبا میشه گفت از بعد از عروسی!

شاید این وبلاگ نقش یک پل ارتباطی را بین ما بازی می کرد! و حالا که کنار هم هستیم نیازی به این پل نیست؟! وقتی هر روز همدیگه را می بینیم و می تونیم با هم حرف بزنیم !


یا اینکه تنبل شدیم؟؟ فکر نمی کنم شاید مشغله های پی در پی باعثش شد که یادمون بره در دنیای مجازی هم یه زوق مهتابی داریم که باید یه دستی بهش بکشیم.


خلاصه که زورق مهتابمون در کنار ما مظلوم واقع شده!


زورق دوست دارم چون یادآور خیلی لحظات شیرین هستی