زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

خبر خبر

مهدی جون                                                                                                          

یک ساله قلبم مانند سالهای قبل نمی زنه!

آهنگش و ضربانش متفاوت از سالهای قبل شده 

چون در طول این یک سال هر روز فقط به خاطر تو تپید و از تو گرما گرفت

یک سال پیش در چنین روزی در جلوی چشم همه بزرگای فامیل به تو "بله" دادم تا بگم میخوام کنارت بمونم و برای ادامه زندگیم به تو نیاز دارم.



امیدوارم که سالهای سال کنار همدیگه مثل همین حالا باشیم! صمیمی و رفیق...

امیدوارم سال دیگه که دومین شمع را کنار اولینش روشن می کنیم زندگیمون هم گرماش دو برابر شده باشه.

مطمئنم کنار تو این اتفاق می افته، مطمئنم!


یه سفر به یادماندنی

هردوی ما به یه سفر نیاز داشتیم نگو نه

سفر به اصفهان بهترین انتخابمون بود نگو نه

خیلی به من خوش گذشت نگو نه

همه چی عالی بود مگه نه!


و یا بهتره اینجوری بگم

ما دو تا دو مرغ عاشق ٬ به  سفر نیاز داشتیم نگو نه
سفر ی به اصفهان  ٬چه انتخابی٬ بهترین  بود نگو نه
خیلی خیلی به من و تو خوش   گذشتش   نگو نه
همه  چی عالی و خوب  بود با صفا بود   مگه نه!



شمارش معکوس هم مضربی از یه عدد در اومد که نمی گم


شمارش معکوس به حرکت در آمد

سلام مهدی عزیزم

از امروز ۶۵ روز مونده که بریم با هم زندگی مشترکمون را شروع کنیم.


دوباره اون شور و نشاط اول داره خدا را شکر بر می گرده، و انشالله بعد از این روزهای عزا دوباره کارهای باقی مونده را انجام میدیم که به ذیق وقت بر نخوریم!


یه چیز دیگه!

دوست دارم تو را همیشه سالم و سرحال ببینم، و واقعا طاقت خدای نکرده بیماریت را ندارم، پس بیشتر از قبل مراقب خودت باش عزیزم

۱۱

یازده ماه گذشت از یک عهد ...

از یک پیوند ...



این ماه به احترام محرم نشد کیک بگیریم و در کنار خانواده هامون جشن بگیریم ولی دوست نداشتم فراموشمون بشه و هیچ جا مطرح نشه که یازده ماهه که ما با هم عهد بستیم همدیگه را خوشبخت کنیم و تا آخرین لحظه عمرمون کنار هم باشیم!

سلام بر حسین (علیه السلام)

سـلام من بــه مـحـرم  بـه کـربـلا و جـلالــش


به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش

 

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب


بـه بــی نـهــایــت داغ  دل شـکــستــه زیـنـب

 

سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل


بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

 

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر


بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر




یه محرم دیگه هم از راه رسید...

خیلی دلم گرفته یا ابافاضل

قرار نبود این همه سال منتظر بمونم که یه بار دیگه بتونم بیام بین الحرمین را ببینم!

میگن دعوت نامه ها به دست تو امضا میشه ...

من همچنان منتظرم.