زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

نهمین ماهگرد یک آغاز

همیشه مناسبتها و مراسم های یادبود آن تجدید کننده خاطرات اون لحظاته 

 

امروز نهمین ماهگرده روزیه که من و تو به عقد زناشویی هم درآمدیم و چه عهدها بستیم

  

این روز را بهت تبریک می گم  *: 

 

 


 

 

و اکنون تنها 51 روز دیگه باقی مونده

تقدیم به ساحت بلند بالای عشق و معشوق دلنوازم!

سلام گلم !

نسیم حیاتم من این شعر را برای تو سروده ام تا بدانی که چقدر برایم عزیز هستی و چقدر شخصیت والا و بزرگواری داری انشاالله از من کمترین بپذیری !

 

نغمه  عشق  تو در  جا نم چه  غوغا  می کند !

پای کوبان ، شاد  و خندان نور باران می کند !

 

با دل  خود دوش   خلوت کردم  و دیدم  که او

در  هوای  وصل   تو آوازی  از  جان می کند

 

مست  و مخمور از  سبوی یار حوری صورتم ،

هو زن و حق حق کنان رقصی خرامان می کند

 ُ

بس  که از عشق  رخ  دلدار سوزان است  دل

خلوتش  را آتشین  چون  جان  رندان  می کند

 

هر د می کز وصف   یار حور وش حرفی رود

گوئیا  احیای جان ،  چون  ابن  عذرا  می کند

 

هر  چه گویم از کمال  یار  مستغنی  است  ا و

همچو خورشید است وجانم را چراغان می کند

 

برگ سبزی تحفه درویش!

سلام نسیم آرامش بخش زندگیم !


اول روز شمار مانده به ازدواجمان را یاد آور شوم : ۵۶ روز !

آره عزیزم فقط کافی چشمانمون رو ببندیم و باز کنیم و ببینیم که   چه قدر زود مصداق این شعر زیبا و با مفهوم شدیم :


غم مخور ایام هجران رو بپایان می رود

                                                            این   خماری از   سر ما   میگساران    می رود



همراه زندگی من !  آرامه قلبم ! انگار همین چند  لحظه پیش  بود که  که با هم  این وب  لاگ  رو افتتاح کردیم و در یک نیم چشم به هم زدن شد ۱۰ روز !!


و  خوشحالم  از این  که هر  جور که  بگذرد خوب می گذرد  و چون در یاد توام  و همواره عشق تو گرمی بخش قلبم است تحمل این زمان تا وصال را برایم سهل تر می نماید .


نسیمم ُ : خودت خوب واقفی که  در این چند روز اختلال کوچکی در روند زندگی اتفاق افتاد  البته نه برای ما ولی منسوب به ما و آن  عمل جراحی بود که برای خواهرم رخ داد و نیاز بر این  بود که چند روزی بیشتر از تو دور بمانم و  توجه ظاهری بیشتری  به سوی  همشیره ام  داشته  باشم  ولی خودت به خوبی واقفی که  در  این ایام تا آن جا که وسع  وجودم  اجازه داد سعی کردم به تو شریک بزرگوار زندگیم توجه و التفات داشته باشم و هر چند همیشه ناتوان از این بودم که بتوانم ذره ای در حد عظمت و شخصیت پاک و  بی آلایش تو   و  آن چه برای  این وجود نازنین  و لطیف و مهربان تو لازم است را  انجام دهم و از خجالت تو درآیم !


 همیشه سعه صدر و صفای باطنت را به آشکارا برایت به تصویر کشیده و گفته ام !


از این که در تمامی فراز و نشیب های زندگی همراهی چون تو دارم بر خویشتن خویش می بالم و  از  صمیم  قلب  از ذات  اقدس  حضرت باریتعالی  برایت خوشبختی و  سعادت و   کا مروایی  و سلامتی و آرامش و یقین در کنار این کمترین خادم تو خواستارم !


دستهایت  را  به گرمی  عشقی  که از  آن بر قلبم  جاری  می شود میفشارم و در برابر  رحمت و مهربانی  که از آنها دائما جاری است سر تعظیم فرو می آورم و بر آنها بوسه می زنم !



سفر


وقتی میخوای به یه سفر نسبتا طولانی بری از چند روز قبل شروع می کنی به جمع و جور کردن کارهات و وسیله هات و همش ذوق سفر را داری 

بعد هم میری با اونهایی که دوستشون داری خداحافظی می کنی

و در روزهای آخر خودت را برای سفر آماده تر می کنی

که تو سفر برنامه هات چی باشه!

 

ولی اینبار سفر من یه سفر دیگه ایه ! 

قرار نیست یک ماه ، دوماه یا چند سال برم سفر ، قراره اگه خدا بخواد برای همیشه از خونه ای که سالها توش زندگی کردم سفر کنم

نمی دونم شاید اصلا نباید اسمشو بزارم سفر ؟!


این روزها خیلی دلم میگیره

بیشتر ساعتها دلم میخواد با بابا و مامانم بشینم و ساعتها باهاشون حرف بزنم و ببینمشون


مهدی جون فقط خوشحالم که همسفر من تویی

یاد تو

 

آسمان همچو صفحه دل من
               روشن از جلوه مهتاب است
                          

                                   امشب از خواب خوش گریزانم
                                                که خیال تو خوشتر از خواب است