زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

سفرزیبا به همراه زیبای زندگیم ! ۲

سلام عزیز قلبم !


امروز می خوام اول دنباله سفر ی رو که با تو عزیز نازنین به اصفهان رفتیم رو به اختصار تموم کنم و بعد باقی جریانات ...!


اون روز که از اصفهان اومدیم خاله سمیه تماس گرفتن و ضمن تشکر از این مطلب که ما مادر جون رو با خودمون به تهران آوردیم  ما رو به مناسبت این که آقا علیرضا، پسر خاله و خانومشون از آلمان به تهران اومدن  ( برای یه دوره آکادمیک و تحقیق پایان نامه به آلمان رفته بودن) به شام دعوت کردن !


ما هم بعد از یه استراحت خیلی مختصر راه افتادیم و رفتیم منزل خاله سمیه ...!


اون شب همه عزیزا جمع بودن و آقا علیرضا از خاطرات اونجا و اماکن دیدنی که رفته بودن تعریف کردن !


آقا علیرضا یه ماشین اجاره کرده بودند و با ماشین به جاهای دیدنی چند کشور سفر کرده بودند از جمله ونیز و فرانسه و پایتخت فرانسه پاریس و جاهای دیدنی و تفریحی اونجا رو بازدید کرده بودن و خلاصه کلی مطلب و گفتنی جذاب برای گفتن داشتن که ما استفاده کردیم !

و بعد از صرف غذا دور هم که بودیم و مشغول صحبت بودیم آقا احسان پسر خاله پروانه یه جوک ترکی گفت و همه خندیدیم و یه دفعه دیدم خاله سمیه و آقا محمد و بقیه شروع به گفتن جک اصفهانی کردن ! من با خودم گفتم چی شد که یه دفعه همه شروع به گفتن جک اصفهانی کردن ... شب وقتی بر می گشتیم نسیم جونم تو بمن گفتی برای این که مبادا من که مادرم ترک هستن از جک ترکی ناراحت بشم ، خاله پروانه سریع به آقا احسان اشاره کرده بود که نگو و خاله سمیه پشت بند اون جک اصفهانی گفتن که یعنی ما بی منظور جک ترکی گفتیم ... و اما غافل  از این مطلب که من خودم آخر جک ترکی گو هستم و عمرا ناراحت بشم !!!

تا مطالب جدید بعدی ......!




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد