زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

زورق مهتاب

نشستم در کنار جویباران* ترا در زورق مهتاب دیدم

روزها به سرعت دارن میگذرن!

چند وقتی میشه که هیچکدوممون فرصت نکردیم بیایم و زورق را به روز کنیم، فشردگی کارها و مشکلات کوچیکو بزرگ و ... که سر راه هر مراسم و برنامه ای پیش میاد شاید دلایل این سهل انگاریمون باشه! حالا بگذریم مهم اینه که داره کارهامون طبق روال خدا را شکر پیش میره


به وبلاگ که سر زدم دیدم از تولد من دیگه وقت نکردیم مطلب بزنیم و من شرمنده که نتونستم بیام و بابت هدیه زیبات رسما اینجا تشکر کنم.



حالا بریم سر وقایع این مدت:

کفش عروس خانم هم که به سلامتی خریداری شد !


وسایل هم که هر روز داره به مرور تو خونه چیده میشه:


و کارتون ها یکی پس از دیگری خالی میشه 


راستی یادم رفت بگم پیش ماهگرد جشن عروسیمون را هم گرفتیم و همه را غافلگیر کردیم



انشالله که امروز هم خونه تکمیل تر بشه با کمک مهدی و محمد و مامان و خاله سمیه


روز شمار: 26 روز دیگه



حلقه گیسوی یار

سلام نسیمم !

از امروز فقط ۳۸ روز دیگه مونده که به یاری خدا بریم سر لونه عشقمون و مثل دوتا کبوتر عاشق با هم زندگیمون رو شروع کنیم ! 




خدا رو شکر می کنم که ٬ این لحظات شیرین هر چه بیشتر و با سرعت تر به  سرانجام برسه تا ما بتونیم این لحظات رو به نتیجه برسونیم و شیرینی های دلمون  رو صد چندان کنیم و با یه دنیا آرزو ٬ یه زندگی خوب رو در کنار هم شروع کنیم (انشاءالله )!





راستی یادم نره که دوباره تولدت رو بهت تبریک بگم ٬ امیدوارم که صد ها سال عمر با عزت و

شادی رو در کنار هم داشته باشیم !