-
پدر
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 12:47
وقتی مامان از خونه رفت بیرون بابا اومد تو اتاق ، یه نگاه بهم انداخت و گفت : دوسش داری ... و بعد کلی باهام حرف زد و یه "بله" دیگه ازم گرفت
-
لباس عروس
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 22:34
امروز رفتیم لباس عروس دیدیم لباسهای قشنگی بود که هر دختری تو رویاهاش می تونه شب عروسی خودشو توی اون لباس تصور کنه! مهدی جون ، ولی قشنگتر از همه اونها اینه که من می تونم تصور کنم با هر لباس عروسی که باشه ، اون شب من عروس تو هستم روز شمار: 44 روز
-
اشکان ، انگشتر متبرک و ...
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 19:59
دیدن فیلم اشکان یکی دیگه از خاطرات خوب این هفته بود. به من خیلی خوش گذشت تماشای این فیلم کنار تو باید اعتراف کنم اصلا فکرشم نمی کردم حوصله داشته باشی نقد فیلم را هم بشینیم و تا آخر گوش کنیم (البته نمی دونم چرا همچین تصوری داشتم! ) از مکری هم بابت فیلم کمدیش تشکر می کنم واقعا فیلم خوبی بود با پیامهای خوبی که داشت. ما...
-
تقدیم به نسیم عزیزم !
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 01:56
این چند بیت را هم تقدیم به عشق بزرگوارم می نمایم این چند بیت تراوشات ذهن این کمترین بود که با تمام ایراداتی که بر آن از لحاظ ادبی وارد است ولی احساساتی از دل سوخته این حقیر است که تبدیل به شعر شده است باشد که مقبول افتد:
-
یک روز خوب !
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 01:20
سلام نسیم عزیزم ! دیروز یکی از بهترین روزهایی بود که داشتم البته همه روزهایی رو که با تو دارم عالی هستند ولی دیروز روز ی بود که از چند جهت برام ارزش داشت : اول این که باز هم مثل همه روزهای خوشی که داشتم و خواهم داشت ُ تو یار همیشه همراه من در کنارم بودی ! دوم این که دیروز با هم تونستیم به مرتب کردن وضعیت خونه و آشیونه...
-
نهمین ماهگرد یک آغاز
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 19:42
همیشه مناسبتها و مراسم های یادبود آن تجدید کننده خاطرات اون لحظاته امروز نهمین ماهگرده روزیه که من و تو به عقد زناشویی هم درآمدیم و چه عهدها بستیم این روز را بهت تبریک می گم *: و اکنون تنها 51 روز دیگه باقی مونده
-
تقدیم به ساحت بلند بالای عشق و معشوق دلنوازم!
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 12:17
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سلام گلم ! نسیم حیاتم من این شعر را برای تو سروده ام تا بدانی که چقدر برایم عزیز هستی و چقدر شخصیت والا و بزرگواری داری انشاالله از من کمترین بپذیری ! نغمه عشق تو در جا نم چه غوغا می کند ! پای کوبان ، شاد و خندان نور باران می کند ! با دل خود دوش خلوت کردم و دیدم که...
-
برگ سبزی تحفه درویش!
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 12:06
سلام نسیم آرامش بخش زندگیم ! اول روز شمار مانده به ازدواجمان را یاد آور شوم : ۵۶ روز ! آره عزیزم فقط کافی چشمانمون رو ببندیم و باز کنیم و ببینیم که چه قدر زود مصداق این شعر زیبا و با مفهوم شدیم : غم مخور ایام هجران رو بپایان می رود این خماری از سر ما میگساران می رود همراه زندگی من ! آرامه قلبم ! انگار همین چند لحظه...
-
سفر
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 22:33
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 وقتی میخوای به یه سفر نسبتا طولانی بری از چند روز قبل شروع می کنی به جمع و جور کردن کارهات و وسیله هات و همش ذوق سفر را داری ب عد هم میری با اونهایی که دوستشون داری خداحافظی می کنی و در روزهای آخر خودت را برای سفر آماده تر می کنی که تو سفر برنامه...
-
یاد تو
جمعه 9 مهرماه سال 1389 18:38
آسمان همچو صفحه دل من روشن از جلوه مهتاب است امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خواب است
-
زبان مادریت
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 19:20
تو این مدت دوست داشتم زبان ترکی را یاد بگیرم فقط به خاطر اینکه بتونم بهت بگم: سنی چوخ ایستیرم سن اولماسان منده اولامام سن منیم هر زادیم سان سنسیز داریخیرام بر اساس همینهاس که می فهمم : سنی سئویرم
-
یک روز به یاد ماندنی !
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 02:36
سلام نسیم جانم ! بالاخره بعد از گذشت بیش از ۵۰ ساعت دوری دیدار دوباره و عرض ارادت خالصانه دیگری فراهم شد .........! عزیزم ُ دیروز یکی از روزهایی بود که من گذر زمان را احساس نکردم . گویا ساعات و لحظات شتابان با سرعتی تمام می گذشتند ...! و شاید هم نه !ُ چشم گشودم و دیدم صبح هنگام است و چشم بعدی را زمانی گشودم که هنگام...
-
یه روز نزدیکتر!
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 13:30
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سلام نسیم عزیزم امروز یه روز دیگه به ازدواجمون و آغاز یه زندگی مشترک خوشبخت نزدیک تر شدیم ! من خیلی خوشحالم از این که تو در کنار من هستی و قرار سالیان سال به لطف و رحمت الهی در کنار تو زندگی کنم به خودم می بالم و خدای بزرگ رو شاکرم ! دیروز یه بخش از کارهایی رو که...
-
تقدیم به یار دلنوازم
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 12:32
نسیم گلم ُ این شعر رو وقتی داشتیم با هم درباره عشق الهی و برنامه هامون صحبت می کردیم برات سرودم ُ البته عزیز نازنینم ُ مصرع اول این شعر که نام مولای همیشه عاشق خلقت بود من رو به وجد آورد و اون رو ادامه دادم : Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 ( بسمه تعالی ) یا علی گفتیم و عشق آغاز شد ! نغمه جانم با...
-
دل تنگتم
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 12:20
مهدی جونم الان بیشتر از ۳۰ ساعته که همدیگه را ندیدیم ... از اینکه چیزی به ازدواجمون و آغاز زندگی مشترکمون باقی نمونده خیلی خوشحالم
-
بازم سلام
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 00:39
قراره ۶۶ روزه دیگه بالاخره بعد از ۸ ماه یه خبرایی بشه! حالا شعر زیر که بهانه نام وبلاگه را داشته باش: Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نشاندی آتشم در جان کجایی فشاندی اشکم از مژگان کجایی همه دردم همه دردم همه درد کجایی ای مرا درمان کجایی من آن سرگشته در خود چون غبارم که سرگردان به دشت و کوهسارم...